- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال عبدالله بن حسن علیه السلام قبل از شهادت
با عمه گفت کُشت مرا سوزِ این نفس من را بزرگ کرده برای همین نفس با آخـرین تـوانـم و تـا آخـرین نـفـس باید به سـر روم پـسر او که میشوم گـیـرم نمیشـوم سپـر او که میشـوم عـمریست که به غیر عـمویم نداشتم تـا بـود دامـن نـفـسـش غـم نـداشـتـم بـابـا نـداشـتـم عـوضـش کـم نـداشتـم اشکـم نـوشت تا نـفـس آخـرم حـسین ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین بگـذار تا که شیرِ جمل را نشان دهم تا نـعـرۀ امـیـرِ جـمـل را نـشان دهـم شمشـیرِ بینـظیرِ جـمل را نشان دهم عـمه به روم سـن کَـمَـم را نـیـاوری عـبـاس میشـوم عَـلـمَـم را بـیـاوری! در جنگِ تن به تن به زمین تن نمیدهم گر صد سـپاه تـیغ دهـد من نمیدهـم فرصت مـقابـلِ تو به دشمن نمیدهم فــریـاد مـیزنـم عَــلَــمِ زیـنـب تـوأم بــابــا مــدافــعِ حـــرمِ زیـنـب تـــوأم صد زخم روی بال و پرِ من گذاشتند سـرنیـزه را بـر جـگـر من گذاشـتـند با تـیغ و تیـر سر به سرِ من گـذاشتند عـمـه تـمـامِ پـیـکـر من درد میکـنـد او را زدند و حـنجـر من درد میکند گودال را نبین آه که او خورد بر زمین هُل داد نیزهای و عمو خورد بر زمین با زخمِ سینه روی گلو خورد بر زمین گرچه نخواست، خم شد و اُفتاد با سرش از سمت راست خم شد و اُفتاد با سرش عـمه گریست اینهـمه پرپر نزن، نشد ناخن مزن به گونه و بر سر مزن نشد حرف برادر است به خواهر نزن نشد با دستِ بسته سنگ به آئینهات نکوب اینگونه پیشِ من به رویِ سینهات نکوب زینب اگرچه دست پسر را مهار کرد از بسکه داد زد زِ بسکه هـوار کرد دستش کشید سمت عمویش فرار کرد وقـتی رسید تیغِ حرامی به او گرفت جای عموش نیزۀ شامی به او گرفت اُفتاد بر تنـش سپرش را بغـل گرفت از بینِ چکمهها پسرش را بغل گرفت بر سینهاش همینکه سرش را بغل گرفت بوسـید تا حـسین گـلـویش یکی شدند چسبیده بود او به عمویش یکی شدند نزدیک اوست حرمله او را نشانه کرد اول نشست رویِ عمو را نشانه کرد پائـین گرفت زیر گـلو را نشانه کرد تیرِ سهشعبه قلبِ عمو را درست زد ای خاک بر سرم دو گلو را درست زد
: امتیاز
|
مدح و شهادت عبدالله بن حسن علیه السلام
حسین، خسته و بیتاب بین گودال است ز فـرط تـشنگی و آفـتاب بیحال است نـهــاد دشــمـن او پــای داخـل گــودال رسید روضه به اینجا، زبان من لال است دویـد از وسط خـیـمه کـودکی بـیـرون حسین بیشتر از پیش ناخوش احوال است آهای وارث جنگ جـمل بتـرس از او تجسم حسن است این اگرچه کم سال است بـدون تـیـغ و سـپـر هـیـبت عـلی دارد که گفته میوۀ این باغ و بوستان کال است؟ رجز نخوانده عجب مرد قابلی شده است که مرد را چه نیازی به یال و کوپال است
: امتیاز
|
زبانحال عبدالله بن حسن علیه السلام قبل از شهادت
هـسـتم از راه و چـاهها آگاه پـــیـــرو راه والِ مَـن والاه بندهای عاشـقـم، سخن کوتاه هست نامـم هـمیـشه عـبد الله فخـر دارم، کـریـم زاده شدم پاسـبـان حــریـم، زاده شـدم شـور پــرواز، از ازل دارم کـفـن خـویش در بغـل دارم مـیـل بـرچـیـدن هُــبَـل دارم ارث از فــاتـح جــمـل دارم عمه دستم مگیر، صف شکنم یازده سـالـهام، ولی حـسـنـم بین لشگـر عـمو اسـیـر شده لب خشکش چنان کویر شده بهر قـتـلش کسی اجـیر شده جان عمه ببـین که دیـر شده من چگونه فقط نظاره کنم؟! بگـذار عـمه فکـر چاره کنم عمویم سنگ بر جبینش خورد بر زمین، چهرۀ مبینش خورد آتشی بر دل حـزینش خورد ضربه بر چشم نازنینش خورد بنـشینم که دست و پا بزند؟! تشنه لب، آب را صدا بزند؟! تـا تـه قــتـلـگـاه و گـودالـش میروند این قـبـیـله دنـبالش غرق خون است جسم بیحالش نـکــنـد تـا کـنـنـد پــامــالـش عرش حق روضه خوان و گریان شد شمر با خـنجرش نمایان شد آه عــمـه دگــر رهــایـم کـن جان فـدای عمو، صدایم کن نــذری شـاه کــربــلایـم کـن میروم عمه جان دعایم کن تا شوم من هم از سپاه حسین میروم تشنه، قـتلگاه حسین عاشـقی را من از پـدر دارم همچـنان فاطـمه جگـر دارم زرهی نیست؟! بال و پر دارم بـازویی همچنان سپـر دارم من نـمردم به او لگـد بزنـند نیـزه با کـیـنه و حسد بزنـند آه از روی عـرش برخـیزید نیـزه داران از او بپرهـیزید دست من را به پوست آویزید جسم و جان مرا فرو ریزید عمویم را به خاک و خون نکشید از تنـش کهـنه پیـرهن نبرید
: امتیاز
|
زبانحال عبدالله بن حسن علیه السلام قبل از شهادت
اى عمو وقتش شده من هم فداى تو شوم دوست دارم كه يكى از بچههاى تو شوم از تبار مجـتـبى، از نسل يـاس پـرپرم كـودكم اما قوى تَر از چهـل جنگـاورم آمدم گـودال امـام خـويش را يارى كنم چون علمدار تو من بیدست علمدارى كنم لشكرى در پيش رويم هست و تنها میروم بیگمان دارم به استقبال زهرا میروم عاقـبت تكـلـيف را انـجـام دادم كـامـلا كربلا جنگاورى بر خود نديده مثل من دست عـبـدالله مـصـداق يـدالله میشـود عـمه مى خواند برايش: قُـل هُـوَالله اَحَد آمـده تا راز دشـمـن را نـمـايـد بـرمـلا كـربـلا را تـازه عـبـدالله كـرده كـربـلا با دو چشمم ديدم آن خنجر نشسته بر گلو كارى از دستم به جز اين بر نيامد اى عمو بنده عشقم، به پاى عشق تاوان میدهم چون على اصغر به روى سينهات جان میدهم چون پس از قاسم زمان خجلت من آمده نوبـتى هم بـاشد اينک نـوبت من آمـده
: امتیاز
|
مدح و شهادت عبدالله بن حسن علیه السلام
تا عزای شه لب تشنه عزای حسن است پس حسینیۀ ما صحن و سرای حسن است کربلا آمدهاند این دو به امضای حسن نـوبت نـوکـری سـاحـت عـبـدالله است رحمت الله هـمان رحـمت عبدالله است یازده ساله ولی حافـظ قـرآن است این کـربـلایی مـدنـی بوده از اول نـسـبش این حسن زاده حسین است فقط روی لبش این چه شأنیست که هنگام بیانش شده است باز انگار حسن دست به دست زهراست تل شده کوچه و زهرای قبیله تنهاست کوچۀ سنگی و گودال به هم پیـوستـند روی تل بود دلش در وسط میدان بود به رویش گرچه نیاورد ولی گریان بود ناگهان دست کـشید و سوی میدان آمد حرمت خون خدا زیر سنان چال شد و زینت دوش نـبـی زینت گودال شد و.. آنقدر خون ز تنش رفت که بیحال شد و تن پاکش وسط هلـهـلـه پامال شد و... یاعلی گفت و صدا را به گلویش انداخت دست خـود را سپـر بی کـسی آقـا کرد زیر لب با عموی تشنه لبش نجوا کرد گفت هرچند عمو زخمی و درهم شدهام
: امتیاز
|
زبانحال عبدالله بن حسن علیه السلام قبل از شهادت
یـازده سـالـهام و میـل پـریـدن دارم به هـوای سر کوی تو رسیدن دارم بین گودال ترا غرقِ بخـون میدیدم سوی تو من ز حرم میل دویدن دارم بخدا کشته شوم بهتر از این وضع بود به رهت، عشق تن خسته کشیدن دارم خون من ریخته بر پای تو و خرسندم مثل لاله به میان، سیر دمیـدن دارم من غزال تو شدم بین همه خوشحالم آهوی دشت تـوأم میل رمیـدن دارم باز برخیز مرا در بغل خویش بگیر بعد ازآن گو به من ای تشنۀ شمشیر بمیر
: امتیاز
|
زبانحال عون و محمد بن عبدالله با سیدالشهدا علیه السلام
گلهای زیـنـبـیـم و به پـایت فـتـادهایم سر بـر حـریـم قـدسیت آقا نـهـادهایم رگ هایمان ز خون علی موج میزند مـا از تـبـار جـعــفـر طـیـار زادهایـم ما را به عشق، مادرمان شیر داده است حالا که جان به کف به رهت ایستادهایم عالم تمام قـد همه مدیـون فـاطمهست ما جان به راه مادرتان هر دو دادهایم قـربانـیان عـشق ولی تـشنه لب شدیم مـا تــشــنـۀ زلال ولایـت ز بــادهایـم ما را به جـان مـادرتـان انتخـاب کن ما آمـدیم تا که به راهت سـپـر شـویم ما آمده به عشق تو بیبال و پر شویم با اذن مادر آمـدهایم سـوی تو حـسین مـا آمـده به نخـلـۀ مـادر ثـمـر شـویم ما بـیـقـرار عـشق تـو بـودیـم از ازل ما آمدیم تا که ز خـون دیده تر شویم ما آمـدیم در شـب ظلمت بـرای خود در آسـمان چـشم غـریـبی قـمر شویم ما را نگـاه رحـمـتـتان راه داده است ما آمـده به راه تو بیپـا و سر شـویم بنما قـبول تحـفۀ خـواهر که هدیه شد قـربـانـیان عـشق به راه تو فـدیـه شد مادر بگوشمان غم عشق تو خوانده است بـذر محبت تو به سیـنه نـشانـده است
: امتیاز
|
شهادت عون و محمد فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب
دلشورهام ملاحت گلهای زینب است قـلبم پُر از محبت گلهای زینب است بعد از علیِ اکبر و قاسم، به طاق عرش نا باورانه صحبت گلهای زینب است هر روز در میان ملائک سخن به اشک از لحـظۀ شهادت گلهای زینب است آن یک بگـفت من نـوۀ حـیـدرم، بـزن امروز روز غیرت گلهای زینب است این گـفت مثل جعـفـر طیـار، پَر زدن پُر خون به عرش حاجت گلهای زینب است سر میدهیم و چشم و دل، ای خیل دشمنان هر سو، پُر از سخاوت گلهای زینب است آمد حـسین سوی شهـیـدان خـواهـرش بشکسته از مصیبت گلهای زینب است دستان کوچکی و «رئوفی» و صد گره احسان همیشه عادت گلهای زینب است
: امتیاز
|
رزم و شهادت عون و محمد فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب
چشمِ دشمن کور از این سبک حضور زینب است این چنین مجنون شدن مدیون شور زینب است لحـظۀ ایثار و هنگام ظهـور زینب است روز اجـلال مقـام پُر غـرور زینب است هر که آمد سوی میدان گفت پور زینب است این دو سردارِ شجاع از نسل و نور زینب است این که باشد عون فرزند غیور زینب است دیگری نامش محمّد او سُرور زینب است رزمِ زینب زادهها طعنه به خیبر میزند این چنین جنگ آوری گویا به حیدر میزند همچو سیمرغی به میدان هر طرف پر میزنند آتـشـی بر سینـۀ لرزان لـشـکـر میزنـند ابتدای هر رجز حرف از پیمبر میزنند دم ز جنگ موته و پیکار جعـفر میزنند هر دو دم از حرمت زهرای مادر میزنند مرهمی با این رجز بر زخم کوثر میزنند پیـش چـشم دشمنان دم از دلاور میزنند ذکر یا حـیـدر مدد را هم مکـرر میزنند این همه شوق شهادت آرمانی مکتبی ست حاصل آموزش و درس و کلاس زینبی ست با حضور این دو کار جنگ بی سامان شده هم عدو لرزان شده هم بی رمق شیطان شده چشم زینب پشت ابر خـیـمهها پنهان شده چار قل می خواند و خود قاری قرآن شده یک طرف مادر از این رزمندگی حیران شده یک طرف از زخم چشم دشمنان نالان شده هم حسین بن علی در سینهاش طوفان شده هم که اهل خیمه مدهوشِ چنین میدان شده در حـرم افـتـاد نـاگـه نـالـه و تاب و تبی تـا خـبـر آمـد ز قـتـل نـوجــوان زیـنـبـی مادری داغ جـوان دیده میان خیمههاست در دل مادر خدا داند که غوغایی بپاست زد پر خـیمه کـناری و نوایش بی نواست او نگاهش بر ره برگشتن خـون خداست زینب اکنون منتظر مانده که گل های کجاست ناگهان دیدش که فصل نوحه و اشک و عزاست روی دستان برادر سورۀ شمس و ضحاست رفتن زینب ز احساس است و ماندن از وفاست دید زینب خـون به انـدام بـرادر ریخـتـه روی دوش دلبـرش گـلبرگ پرپر ریخته
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت عون و محمد
پیش پایت ای حسینم قرص ماه آوردهام هر دو سرباز دلیـرم بهر شاه آوردهام گرچه سربـازند لیکن از تبار جعـفرند ای برادر پیش پایت یک سپاه آوردهام پرچـم لشکر به دست کوچک آنان بده تا ببـیـنی دو علی در رزمگاه آوردهام از مـنـای عاشـقی تا کـربـلای عاشقی من دو قـربانی بسوی بـارگـاه آوردهام جنس خود ارزان فروشم قیمت چشمان توست هدیه هایم را به نذر یک نگـاه آوردهام خواهر زارت چه دارد غیر این مضجات خود ای برادر بر غریبی ات گـواه آوردهام کن قبول این داده را قابل ندارد ای حسین زندگی را پـای تو در قـتـلگاه آوردهام
: امتیاز
|
زبانحال عون و محمد بن عبدالله با سیدالشهدا علیه السلام
چه میشود که بگیری به دامنت سر ما را سر شکـسته همچون عـلی اکـبر ما را یقین که موی سپیدش سپیدتر شود از این اگر زمین بگذاری تو روی مادر ما را هم او که تحت لوایش شدیم شیعۀ زهرا و با ولایت حیدر سرشته جوهر ما را رقیه منتظر ماست پس به ما بده قولی به خـیـمهها برسانی سـلام آخـر ما را شبـیـه قـاسـم، دایی شـدیـم بال شکـسته بیا و جمع کن از روی خاکها پر ما را تمام آرزوی ماست: تیغـشان بشود تیز که پیش مرگ گلویت کنند حنجـر ما را به عشق اینکه نمانَد برای رأس تو نیزه خوشا به نیزه بدوزند پس سراسر ما را
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت عون و محمد
از ازل خورشید انور زینب است حـافـظ الـلـه اکـبــر زیـنـب است بعد زهرا روح کوثر زینب است پیـش پایش آسـمـان خـم میشـود مـرجـع تـقــلـیـد مــریـم مـیشـود محشر صحرای محشر زینب است یک زن اما لشگری را صف شکن یـکتـنـه بـاب الــمــراد پـنـج تـن منبریها! جان منـبر زینب است از امــام خـود حـمـایـت مـیکـنـد از گـنـهـکـاران شـفـاعت میکـند مادری از جنس خواهر زینب است در خـطرها بـال و پر را میدهد میرود خـون جـگـر را مـیدهـد فـانی عـشـق بـرادر زیـنـب است ای غـریـب کــربـلا جـانـم فـدات نه پـسر! دو نـوکـر آوردم بـرات بینخیمه زار و مضطر زینب است مـادری وقـتـی کـه دارد دو پـسر با خـودش هم تـیـغ دارد هم سپـر روضه خوان داغ مادر زینب است این دو تا هستند شأن من به جاست حرمتم ضرب المثل در کربلاست در حـفـاظ دو دلاور زیـنب است هر دو تا سیـراب از یک بـادهاند این دو آقـا زاده حــیــدر زادهانـد نه نـگـو! امـیـد آخـر زینب است تو نـرو گـودال! اینـهـا مـیرونـد هر دو با سربـند زهـرا میرونـد غـصـه دار دیـدۀ تـر زینب است بهتر این که وقت غـارت نیستـند میروم وقـتـی اسـارت نیـسـتـنـد موقعی که بین لشگر زینب است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت عون و محمد
تمامِ هـستیِ خود را کفن کردم برایِ تو تـمـامِ هـسـتیِ زیـنب فـدایِ کـربـلایِ تو بمیرد خواهرت دیگر نگو از بیکسی و غم که خونِ این دو قربانی بریزم زیرِ پایِ تو اگر مثلِ علی اکبر هزاران تکـّه هم باشند نیایم از حـرم بیـرون عزیزانم فـدایِ تو خدا را شکر میبینم سرِ گلهایِ باغم را غروبِ غم شکفته در میانِ نیـزههایِ تو شمیمِ صبرِ زینب را تمامِ کربلا حس کرد نـوایِ نالـهام مانـده به خاکِ نـیـنوایِ تو حسابِ صبر و ایثارم بماند تا صفِ محشر دوایِ دردهـایِ من ظـهـورِ دلـربـایِ تو
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
یا دست رویِ سیـنـۀ آزرده میزنی یا داد مثلِ پـیـرِ جوان مُرده میزنی داری کـنـارِ مـادرِ خود آه میکِـشی وقتی گلاب بر گُلِ پژمرده میزنی وقتی حسین میکشی آقا به جان تو آتش به اینهـمه دلِ افـسرده میزنی ما بیحساب وقفِ حسین توأیم و تو امضا به زیرِ نامۀ نـشمرده میزنی ما زنده میشویم در این روضهها، سَری بر مجلسی که بار غمت بُرده میزنی ما را که میکُشی چقدر رویِ سینهات با یادِ عمههای کتک خورده میزنی
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر بابا
تشنه بودم دشمنت فهمید و سقا را گرفت کودکی ساحل نشین بودم که دریا را گرفت با برادرها دلـم خوش بود اکـبر را زد و از نگـاهم آن عزیزِ اربـاّ اربـا را گرفت دید من گهواره جـنبان علی اصغـر شدم تیر را در چله کرد و کودک ما را گرفت کودکی هـای مرا طاقـت نـیـاورد آخـرش پیـش چـشـمم داخل گـودال بابا را گرفت روی خاک افتادی و تاریک شد بعد از تو دشت از شب ما لذت خـورشید فردا را گرفت پای نی با دیدنت خوش بودم اما برنتافت نیزه را برداشت از من آن تماشا را گرفت دیـد داری یـاد مـادر می کـنـی بـا دیـدنـم از تو و از عمه زینب باز زهرا را گرفت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر بابا
بابا شکـست حرمت من، در طـفولـیت از حـد گذشت غربت من، در طفولیت پـیــریِ مـن بـرای هـمـه آشـکــار شـد دیدی خـمـید قامت من در طـفـولـیـت؟ در شام، دخـترت به تمسخر گرفته شد ای وای از خجالت من در طـفـولـیـت دستان زجر بود بزرگ و عجیب نیست تغـییر طرح صورت من در طفـولیت گیسو که سوخت، شانه به دردی نمی خورد شد شـانۀ تو حـسرت من در طـفـولیت تو چوب خوردی و به لبم مشت میزدم دارد دلـیـل، لـکـنت من در طـفـولـیـت گـیرم که گوشواره خریدی، چه فـایده! شد پـاره جـای زینت من، در طفولیت این تکه معجری که هنوز است بر سرم باشد گـواه عـصمـت من در طـفـولیت کاخ یزید را به سرش می کنم خـراب این است اوج قـدرت من در طفـولیت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر بابا
سحرها تازیانه، خون دلْ شب خوردهام بابا تشر از زجر و خولى موقع تب خوردهام بابا لب تو خیزران خورد و لب من درد میگیرد که من چوب وفادارى ازاین لب خوردهام بابا مرتب شانه گیسویم نخورده هیچ عیبى نیست ولى کعب نى و سیلى مرتب خوردهام بابا غذاى سیر بعد ازتو نخورده عمه و من هم همین یک لقمۀ نان را معذب خوردهام بابا تو سنگ بى شمار از کوفه خوردى بر روى مرکب منم اندازه تو پشت مرکب خوردهام بابا نمی گردم جدا دیگر ز تو، حتی به جان دادن قسم بر چادر خاکى زینب خوردهام بابا
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیه السلام ( مناجات اول جلسه)
عاشقت غیر از این دعـا نکند از تو من را خـدا جـدا نـکـنـد جـز شـمـا از هـمه جـفـا دیـدم جـز شما هـیچ کس وفـا نکـنـد دامـن تـو گـرفــتــه دسـتــم را بـسـپـارش مــرا رهــا نـکـنــد کـور میمـیـرد آنکه فکـر کند مـجـلـست کـار کـیـمـیـا نـکـند عـاشـق تو گـرسـنـه هم مـانـَد وعـدۀ روضـه را قـضـا نکـند به خـداونـد هـیـچ پـلـک تـری حــق داغ تـــو را ادا نـکـــنــد کـاش میشـد بـرات میمـردم روضه و گـریـه اکـتـفـا نکـنـد تا شدی نصف روز، کاش کسی اینـچـنـیـن با "غـریب" تا نکند کاش اگر آسـمـان زمین افـتـاد چـکـمـه بر آن بـرو بـیـا نکـند خواب دیـدم تو بیکـفـن بودی من کـفـن داشـتـم؛ خـدا نـکـنـد پـســر دخــتــر حــبـیـب خــدا تو کجا و حـصیر کـهـنه کجا؟
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
آقا بیا که سـخـت پـریـشان شدیم ما از کردههای خویش پشیمان شدیم ما از نور روی ماه تو دوریم و اینچنین بینور روی ماه تو حیران شدیم ما آقــا بـبـار بـر دل بـیـچـارۀ کـویــر آقا بـبـار که مـثـل بـیـابـان شدیم ما مثل کویر که خیره شده سمت آسمان محـتـاج یک عـنایت باران شدیم ما باران شدیم تا که محرّم رسید و باز با روضۀ حـسین مسـلـمان شدیم ما تا نـالـۀ بُـنـی رسـیـده به گـوشـمـان با گریه های فـاطمه گریان شدیم ما
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیه السلام ( مناجات اول جلسه)
ای گریه بر تو مایۀ آرامـشم حسین ناز تو را به جان ودلم میکشم حسین با اشک روضه صبح من آغاز میشود خیس است هرشب ازغم تو بالشم حسین ای کاش مستجاب نگردد دعای من غیر از زیارت است اگر خواهشم حسین من ابربغضهای فروخوردهام، که شد نام تو بهـترین سبب بـارشم حـسین در این محیط فتنه و جنجالها فقـط در زیر پرچـم تو در آسایشم حسین اندازۀ لیاقت هرکس به دست توست خاکم که بیتو لایق فرسایشم حسین در اوج بیسـوادیام اسـتاد میشوم وقتی که میشود هـمۀ دانشم حسین دل بستهام به لطف تو در امتحان عشق آمـادۀ ورود بـه هـر آتِـشـم حـسـیـن
: امتیاز
|
دوبیتی های شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
چه سازم من به حالِ زارم عمه از آن سیلی ببین بـیـمارم عمه بگـو با بچـههـای شهـر طعـنه كه من بابای خوبی دارم عمه ****************** رقـیـه عـالـمی بـاشـد گـدایـش تمامِ عـمـرِ من گـردد فـدایـش خدا قـسمت کنی روزی ببـیـنم ضریح کوچک امّا با صفایش ****************** دلم بیتـاب میبـیـنم پـدر جان تو را نایـاب میبـینم پدر جان بـرای دیــدن قــدری نــوازش تو را در خواب میبینم پدرجان ****************** امان از دختری که خسته باشد و قلب کوچکش بشکسته باشد امان از دخـتـری، کنج خرابه سری بر دامنش بنـشسته باشد ****************** چرا خون، هر دو لبهای تو بسته؟ و خاکستر به موهایت نشسته؟ کجا بودی پدر که غرق خونی؟ بگو پیشانیات را کی شکسته؟ ****************** به قـربان سرت ای نـور دیـده یـتـیـمی همچو من عـالـم ندیده سر و خاکستر و لبهای خونی بگـو بابا سرت را كی بـریده؟ ****************** روزگاری که بی تو سر میشد دشمنِ خـیره، خیـره تر میشد هر کجا قصد ضربه بر من داشت عـمـهام زودتـر سـپــر میشـد
: امتیاز
|